به سلامتی اون کارگری که از افتضاح اختلاس 3000 میلیارد تومانی خبر داره اما باز اول صبح بچه شو میبوسه و برای ماهی 300 هزار تومان پول حلال میره سر کار و عرق میریزه ...
به سلامتی دل کارگری که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست ....
به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش،اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه که این پدرمه ...
به سلامتی اون کارگری که ازصبح تو مجموعه مس میره سر کار و شب با کوله باری از خستگی میاد و خم به ابروش نمیاره که روزای شهربابک ونمیبینه
به سلامتی همه کارگرایی که واسه یه لقمه نون حلال میرن سر کار وزحمت میکشن.
به سلامتی اون کارگرایی که بعد چندین سال زحمت کشیدن تو مس هنوز 2430نشدن و سلامتی اون کارگرایی که بدون هیچ سابقه کاری 2430 شدن.
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.
جواب داد:.... اگر زن یا مرد دارای (اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 10
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست
پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
PLAN while others are playing
(برنامه ریزی کن وقتی که دیگران مشغول بازی کردنند)
STUDY while others are sleeping
(مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند)
شخصی را به جهنم می بردند . در راه بر می گشت و به عقب خیره می شد .
ناگهان خدافرمود : او را به بهشت ببرید . فرشتگان پرسیدند چرا ؟
پروردگار فرمود : او چندبار به عقب نگاه کرد ...
او به بخشش من امیدوار بود و من بنده ام را نا امیدنمیکنم...
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر
جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من
بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا
میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟
نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته
باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر
کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون
آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده
ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم.همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که
بیرون است با موهای بلند و کثیفو ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.!
حیوانات جنگل یکی از روزها دور هم جمع شدند تا مدرسه ای درست کنند.