داستان کوتاه " راستگویی مرد " هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو
رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت: تبرم توی
رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید: آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد:
نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب
داد: "نه". فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی ... برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟ جواب داد:
آره.فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد. روزی دیگر هیزم
شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که
فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز
برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره! فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه " هیزم شکن
جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با
کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می
گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به
همین دلیل بود که این بار گفتم آره.
نکته اخلاقی: هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده.
مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید.سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید. آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم.مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم.رئیس گفت امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد.
مرد در کمال ناامیدی آنجا را ترک کرد. نمی دانست با ده دلاری که در جیب داشت چه کند.تصمیم گرفت یک جعبه گوجه فرنگی خریده دم در منازل مردم ان را بفروشد. او ظرف چند ساعت سرمایه اش را دوبرابر کرد . به زودی یک گاری خرید. اندکی بعد یک کامیون کوچک و چندی بعد هم ناوگان توزیع مواد غذایی خود را به راه انداخت.او دیگر مرد ثروتمند و معروفی شده بود. تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد. به یک نمایندگی بیمه رفت وسرویسی را انتخاب کرد. نماینده بیمه آدرس ایمیل او را خواست ولی مرد جواب داد ایمیل ندارم. نماینده بیمه با تعجب پرسید شما ایمیل ندارید ولی صاحب یکی از بزرگترین امپراتوریهای توزیع مواد غذایی هستید. تصورش را بکنید اگر ایمیل داشتید چه می شدید؟
مرد گفت احتمالا آبدارچی شرکت مایکروسافت ...!!!!
مردی با همسرش تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازم خواستن که با رئیس و چندتا از دوستاش برای
ماهیگیری به کانادا بریم"
ما به
مدت یک هفته اونجا می مونیم.این فرصت خوبیه تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم
بگیرم پس لطفا لباس کافی برای یک هفته برام بردار و وسایل ماهیگیریمو
هم آماده کن
ما
از اداره حرکت می کنیم و من سر راه وسایلم رو از خونه بر می دارم ، راستی اون لباسای راحتی ابریشمی آبی رنگه رو هم
بردار!
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک
کمی غیرطبیعیه اما بخاطر این که نشون بده
همسر خوبیه دقیقا کارایی رو که همسرش خواسته بود انجام داد
هفته بعد مرده اومد خونه ، یک کمی خسته
به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب
بود.
همسرش بهش خوش آمد گفت و ازش
پرسید ماهی هم گرفتی یا نه
؟
مرد گفت :"آره یه عالمه ماهی قزل
آلا،چند تا ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی
گرفتیم. اما چرا اون لباس راحتیارو که گفته بودم واسم نذاشتی ؟"
زن جواب داد : لباسای راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت
گذاشته بودم!!!
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر
جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من
بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا
میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟
نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته
باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر
کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون
آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده
ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم.همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که
بیرون است با موهای بلند و کثیفو ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.!
سایت جهان به نقل از بی بی سی نوشت:
رامین پرچمی بازیگر جوان
تلویزیون و سینمای ایران که بهمنماه سال گذشته در تهران بازداشت شده بود
طبق حکم دادگاه انقلاب اسلامی ایران به یکسال حبس محکوم شد.
با این که مدت ها از اکران فیلم اخراجی های 3 میگذرد متاسفانه ما شهرستانیها باید داستان این فیلم را از اینترنت یا منابع دیگر ببینیم.خصوصا ینمای شهرماکه دیگر مملو از تماشاچی است.
رضا طریقت- با اکران قسمت سوم اخراجی ها، دوباره همان حرف های کلیشه ای راجع به ده نمکی منتشر و بازار مکاره شبه منتقدان داغ شد. ده نمکی به اعتقاد نگارنده یک پدیده است و یکی از ویژگی های محافل شبه روشنفکری این است که در مقابل پدیده ها جبهه می گیرند. دراین بازار مکاره، عباراتی چون تحریم در مورد فیلم به کار برده می شود و این رفتار همان ویژگی معروف محافل شبه روشنفکری را بیشتر از پیش عیان می سازد. جالب اینجاست، مردم عادی نسبت به موضوعاتی از این دست که توسط این محافل مطرح می شود، هیچ توجهی ندارند و «اخراجی ها 3» کماکان درگیشه از اقبال عمومی خوبی برخوردار است و این به تیر و تخته زدن ها و در فیس بوک بیانیه صادر کردن ها، هیچ تاثیری بر روند افکار عمومی نخواهد داشت.
ادامه مطلب ...